سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Post Icon

کمک کردن امام رضاع



دستشان را از لای در دراز کردند. متعجب از کار حضرت گفتم:

چرا این گونه این مرد خراسانی را کمک می کنید؟

سکه های طلا در دستان پینه بسته مرد، خودنمایی می کرد.

حضرت فرمود: بگیر و برو. دوباره سئوال کردم چرا؟

مگر خوش نداشتید او را ببینید، مگر خطاکار بود، چه گناهی از او سر زده بود

که دوست نداشتید چشم در چشمانش بیندازید؟ حضرت با طمانینه نگاهم کرد و آرامتر فرمود:

«نه! اگر آن مرد درمانده مرا می دید به خاطر کمک من به خودش خجالت زده می شد.»

چقدر ساده بودم، چه پرسش خامی! از خودم شرمنده شدم، سرم را پایین انداخته و فقط سکوت کردم.

 






برچسب ها : مذهبی  ,
مطلب بعدی : کفشدوزک ها